رابطه حافظه و روایت در «من ژانت نیستم»

اگر قرار باشد در ارزیابی سطحی نگر و خام دستانه و در عین حال نه بیطرفانه – با اشرافی محدود و بسنده به بخشی از آثار در دسترس- نسبت حافظه و روایت را مستمسکی برای مواجههای انتقادی قرار دهیم، احتمالا «من ژانت نیستم»، مجموعه هفت داستان از محمد طلوعی، نمونه درخور تاملی خواهد بود. نخست اینکه اکثر داستانها از نظر ساخت و شیوه روایت از سطح مطلوبی برخوردارند. دوم اینکه در هر هفت داستان، حافظه و فرآیند یادآوری، عامل تعیین کنندهای است. از اولین داستان، «پروانه» تا داستان آخر، «راه درخشان» روایت به نیت یادآوری مهمترین استراتژی داستان نویس است. مسلما در داستان نویسی و سایر هنرهای روایی، حافظه و توسل به یادآوری امکان پذیر، مجاز و در مواردی ضروری است. اما روایت به نیت یادآوری، از سندرمهای داستان نویسی چند ساله اخیر است. به عبارتی، داستان به شکل ظرفی تصور میشود که میتوان به محض آمادگی آن را با محتوای حافظه انباشت.


























نشانی: تهران، خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه اسکو