با هم کتاب بخوانیم - ۲۹

«دوره افتادم مژده را فراموش کنم. اول همه‌ی لباس‌هایی که با هم خریده بودیم را رد کردم، بعد چیزهایی که با هم خریده بودیم. کیف سفری، گیره‌ی کاغذای سیاه برای دسته‌کردن یادداشت‌هام، ماگِ قهوه، پادری حمام، مسواک برقی. سه ماهی نه من زنگ زدم نه او، نه توی دانشگاه اتفاقی هم را دیدیم و نه کافه هنر و نه خیابان انقلاب. جاهایی که با هم می‌رفتیم خودشان خراب شده بودند، من اراده‌ای در خراب شدن‌شان نداشتم. اول رستوران پارت که هر چهارشنبه عصر می‌رفتیم ناهار، بعد داروخانه‌ی اتحاد توی پاکستان که وقتی مژده کفشش تنگ بود و پاش زخم شده بود براش پسب زخم گرفتم، نشستیم لب جو و پاشنه‌اش را چسب زدم و مژده انگشت‌هام را بوسید. بعد عکاسی دلوز که عکس سه در چهار گرفته بودیم برای امتحان فوق لیسانس، آخرِ همه هم کافه قنادی شمشاد. جاها واقعاً خراب شده بودند مثل دندان افتاده‌ای بین باقی دندان‌ها.» 

من ژانت نیستم، نوشته‌ی محمد طلوعی، نشر افق، چاپ دوم ۱۳۹۱، قیمت: ۴۵۰۰ تومان

با خرید از «کتاب افق» به «محک» کمک کنیم


دوستان عزیزِ کتاب افق

قرار است سود حاصل از فروش سه روز را به مؤسسه‌ی خیریه‌ی محک هدیه کنیم. درواقع، این هدیه‌ای است از طرف شما برای کودکانِ بیماری که تحت پوشش این مؤسسه هستند.

برای مشارکت بیش‌تر، خوب است که شما درباره‌ی این برنامه با دوستان‌تان صحبت کرده و آن‌ها را هم به خرید از کتاب افق دعوت کنید. می‌توانید کتاب، فیلم، آلبوم موسیقی، زلم‌زیمبو، لوازم تحریر، جینگول پینگول و ... خلاصه، هر چیزی که دوست دارید بخرید، و با این کار به محک هم کمک کنید.

از هم‌راهی و هم‌دلی ِ همیشگی‌تان سپاسگزاریم و منتظرتان هستیم، با لبخند و دوستی.


وعده‌ی ما از سه‌شنبه تا پنج‌شنبه (دوازدهم تا چهاردم شهریورماه)

نشانی کتاب افق: خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه‌ی اسکو

صفحه‌ی ایونت این طرح در فی.س‌بوک

https://www.facebook.com/events/487370628020615

یک شب تام کروزتان را قرض می‌دهید؟

مریم عباسیان، نویسنده مجموعه داستان «فیلم‌های کتبی سیلویا پلات»، درباره‌ی مشکلات پیش روی نویسنده اولی‌ها می گوید: طبیعتا وقتی نویسنده اول هستید با مشکلات خاصی هم روبرو هستید چون شما شناخته شده نیستید و نشری هم که قرار است کار شما را چاپ کند شما و قلم شما را نمی شناسد. حتی اگر کتاب نوشته شده اثر خوبی هم باشد ممکن است مورد توجه قرار نگیرد و توسط کارشناسان نشر رد شود. مخصوصا اینکه نگاه های خاصی هم نسبت به مجموعه داستان ها وجود دارد چون داستان کوتاه با اقبال کم تری از سوی خواننده عام مواجه است و نویسنده اولی که برای اولین بار بخواهد کتاب بنویسد و این اثرش مجموعه داستان کوتاه باشد حتما مشکلاتش چند برابر خواهد بود.

ادامه نوشته

با هم کتاب بخوانیم - ۲۶

«ابوترابی زن ندارد، دختر ندارد، خواهرزاده ندارد، هیچ موجود ظریفی که به خاطرش چهارشنبه را زود بیدار شوم و هم‌ساز صداش شوم. این را هیچ‌جور مژده باور نمی‌کند. دنبال چیزی می‌گردد بهانه کند و نگذارد بروم اما پیدا نمی‌کند. حتی باری پرسید ابوترابی از آن پیرمردها نیست که پول می‌دهند کاری براش کنند؟ من حسابی خندیدم، مژده هم خندید. نمی‌دانم چرا خندیدم شاید به‌خاطر آن‌که ابوترابی تازه هموروئیدش را عمل کرده بود، وگرنه باید تند می‌شدم و دعوا راه می‌انداختم و یک هفته‌ای تلخی می‌کردم. این‌ها را که نکردم، مژده شکش بیش‌تر شد آن‌جا چیزی هست. یک روز دیدم در زنانه‌ی اتوبوس نشسته و خودش را قایم می‌کند اما هر طوری نشسته باشد حتی به پشت هم نمی‌تواند خودش را گم کند. بین زن‌های دیگر معلوم می‌شود، نمی‌دانم به‌خاطر چی. همه‌چیزش معمولی است، قدش، لباس پوشیدنش، قیافه‌اش حتی وقتی می‌خندد معمولی است اما چیزی شبیه پیله‌ی کرم ابریشم دور خودش می‌بافد که بین صدهزار زنی که توی استادیوم آزادی باشند شناختنی است. نشسته بود و می‌خواست که نبینمش، من هم ندیدم.»



من ژانت نیستم، نوشته‌ی محمد طلوعی، نشر افق، چاپ دوم ۱۳۹۱، قیمت: ۴۵۰۰ تومان

کتاب‌های تازه را از فروش‌گاه کتاب افق بخواهید

«آقای مهرجویی سلام!
چیزهایی هست که دوست دارم شما فیلمش کنید. ولی فکر نکنید زندگی‌ام آن‌قدر فاجعه یا تراژدی دارد. نه، مثل لیلا یا سارای شما نیستم که ملت بخواهد غصه‌اش بگیرد. می‌دانید، اکثر وقت‌ها خیلی هم بدبخت غصه‌دار نیستم. این‌ها هیجان‌های زندگی‌ست دیگر. راستش این‌ها حرف‌های کاوه بود. من هم قبول دارم و دوست دارم یکی از همین‌ها را برای‌تان تعریف کنم. البته شما مرا نمی‌شناسید. اول دلم می‌خواست برای خانم میلانی تعریف می‌کردم. بعد پشیمان شدم. جوری از ماها حمایت می‌کند که صدای خیلی‌ها درمی‌آید. به‌هر حال فکر کردم شما بهتر از پسش برمی‌آیید. این را هم در جلساتی که کاوه با دوست‌هاش داشت، فهمیدم.
همان‌طور که می‌بینید دوتا عکس برایتان فرستاده‌ام. اشتباه نکنید، یکی از عکس‌ها، خانم نیکول کیدمن است. دیگری خودم هستم. در نگاه اول تشخیصش سخت است. اما با کمی حواس روبه‌راه می‌شود فهمید. قبل از .....»

متنی که خواندید شروعِ داستان  یک شب تام کروزتان را قرض می‌دهید؟  است. این داستان در سال ۸۴ نامزد جایزه‌ی ادبی صادق هدایت شد و به‌تازگی در مجموعه داستانِ «فیلم‌های کتبی سیلویا پلات» منتشر شده است.

عناوین شش داستانِ دیگر این کتاب عبارت‌اند از؛ «تد هیوز در آشپزخانه‌ی نباتی وول می‌خورد»، «مادام‌العمر مشکی می‌پوشم»، «من هم خالی دارم، شاید همین لیلی خانم جان را»، «پری آلبالویی با غم‌باد»، «شکلات‌های روکش‌دار با طعم زهرمار» و «ته‌مانده‌ی بکر».

راوی بیش‌تر داستان‌های «مریم عباسیان» زنان هستند که از منظر راوی اول شخص قصه‌هایشان را روایت می‌کنند. از این نویسنده دو رمان و یک کتاب شعر هم در دست چاپ است.

شما می‌توانید این مجموعه داستان را با قیمت ۷۰۰۰ تومان از فروش‌گاه کتاب افق تهیه کنید.

فیلم‌های کتبی سیلویا پلات


گفت: یه چیزهایی هست که آدم دوست داره فقط با یه نفر داشته باشه. با یه نفر که اهلش باشه، حالا بگو در حد یه چایی خوردن. با اهلش که باشی، دلت هم اهل میشه. حالت رو به راه میشه. دو تا اهل که با هم باشن، ریزترین چیزا هم از دستشون در نمیره. ریزهای همدیگر رو پیدا می کنن و به هم گرهش میزنن. اگه نااهلش بیاد گره باز می شه…

«فیلم های کتبی سیلویا پلات- مریم عباسیان- نشر افق»

انتخاب و عکس از نویسنده‌ی وبلاگ تجربه‌های آزاد

شما ژانتید؟

دیروز دختری را توی خیابان دیدم که اگر آقایی زنده بود صداش می‌کرد ژانت. دختری که چتری موهاش را کوتاه کرده‌بود و ریخته‌بود توی صورتش، روسری ساتن شیری رنگ را با دست جلوی سینه نگه داشته بود که نسُرد. ژانت هم‌خانه‌ی آقایی بود. نمره‌ی بیست‌‌ و پنج، طبقه‌ی دوم، کلود مارنه، سنت دنی، پاریس. فرانسه. دختر از میدان ولی‌عصر تا چهارراه جلوی من بود. حتی سرعت قدم‌هاش همانی بود که آقایی می‌گفت. قدم‌هایی که با پای راست بر ‌می‌داشت مصمم و قدم‌های با پای چپ سلانه. تردید رسیدن و نرسیدن... نرسیده به طالقانی دوبار صدام در سرم پیچید که بگویم ژانت وایسا اما فقط یک‌بار گفتم ژانت و وقتی دختر بر‌نگشت مطمئن شدم ژانت نیست. جلوی تئاتر شهر این‌پا و آن‌پا کردم که کجا می‌رود ولی او هم ایستاد این‌پا و آن‌پا کرد...

رفتم جلو و گفتم: " سلام ژانت."

دختر زیر لب گفت: " سلام."

پرسیدم: " شما ژانتید."  دختر گفت: " نه." گفتم: " پس چرا وقتی گفتم سلام ژانت، جواب دادید؟" دختر گفت چه‌کار باید می‌کرده من از سر خیابان مدام به او می‌گویم ژانت، لابد یک ژانتی مثل او جایی هست که من ول‌کن نیستم.


+ داستان پنجم( من ژانت نیستم)/ من ژانت نیستم / محمد طلوعی/ نشر افق

به انتخاب نویسنده‌ی وبلاگ تلنگر

امروز، روز تولّد «ریموند کارور» است


امروز، روزِ تولّد «ریموند کارور» است. او در سال ۱۹۳۹ در کلاتسکانی در ایالت اورگون آمریکا به دنیا آمد. در پورت آنجلس ایالت واشنگتن زندگی کرد و همان‌جا درگذشت: دوم اوت ۱۹۸۸.

آقای کارور چند جایزه‌ی معتبر ملی برده و دکترای افتخاری از دانشگاه هارتفورد گرفته و آثارش هم به بیست زبان زنده‌ ترجمه شده‌اند. او از معدود نویسنده‌هایی است که تقریباً همه‌ی داستان‌هایش خوب، و از منظری زیباشناسانه، ارزشمندند. داستان‌های کارور اغلب درباره‌ی زن‌ها و مردهایی است سرخورده که گویی از درون ویران شده‌اند. ریموند کارور اثر این ویرانی را در تنهایی و عدم‌امکان ارتباط شخصیت‌های داستانی‌اش با دیگران نشان می‌دهد.

عده‌ای داستان‌های او را از مقوله‌ی رئالیسم کثیف می‌دانند و عده‌ای دیگر هم آقای کارور را تصویرگر آمریکای امروز نامیده‌اند. شاید چون آمریکا را بهتر از هر نویسنده‌ی دیگری می‌شناسد. اما او کشوری را خلق کرده که به هیچ جهان دیگری شباهت ندارد و در عین حال جهان همه‌ی ماست.

ریموند کارور درباره‌ی داستان‌هایش و اثر آن‌ها بر مخاطب می‌گوید داستان‌هایم «شاید اصلاً هیچ تغییری ایجاد نکند. هر چه باشد، هنر نوعی سرگرمی است. قبول؟ هم برای سازنده و هم برای مصرف‌کننده. مقصودم این است که به نحوی شبیه بیلیارد یا ورق‌بازی یا بولینگ است – فقط یک سرگرمی از نوع متفاوت و می‌توانم بگویم عالی‌تر است. دیگر آن دوران گذشته، اگر که اصلاً چنین دورانی بوده، که یک رمان یا نمایشنامه یا کتاب شعر می‌توانسته عقاید آدم‌ها را درباره‌ی جهانی که در آن زندگی می‌کنند یا حتی درباره‌ی خودشان عوض کند. داستان مجبور نیست کاری بکند. فقط باید باشد، به خاطر لذت حادی که ما از خلقتش می‌بریم، و به خاطر نوع متفاوتی از لذت که از خواندن کاری می‌بریم که ماندنی است و برای ماندن خلق شده و نیز به خودی‌خود و مستقلاً زیباست. چیزی که جرقه‌هایی می‌پراکند – پرتوی پایدار و پابرجا، گرچه ضعیف باشد.»*


از ریموند کارور، کتاب‌های کلیسای جامع و راه‌های میان‌بر در فرو‌ش‌گاه کتاب افق موجود است. کلیسای جامع را فرزانه طاهری ترجمه و انتشارات نیلوفر منتشر کرده است. قیمت چاپِ ششم این کتاب ۶۵۰۰ تومان است. راه‌های میان‌بر هم با ترجمه‌ی اسدالله امرایی توسط انتشارات نقش و نگار منتشر شده است. این کتاب با قیمت ۵۰۰۰ تومان به فروش می‌رسد.

برگرفته از مقدمه‌‌های دو کتاب‌ فاصله و کلیسای جامع

سال‌ها بعد خانم جان این کار را می‌کرد و آقایی دیگر در عکس‌ها نمی‌خندید.

آقایی هزار و نهصد و شصت و یک در پاریس خیاط زنانه بود , البته درست ترش شاگرد خیاط است اما اصرار عجیبی داشت که هیچ وقت شاگردی نکرده و به خاطر استعداد ذاتی اش , بعد امتحان مختصری فرستاده اندش بخش اندازه گیری و واقعن چی بهتر از اندازه کردن دورِ کارور بزرگ دختر های پاریسی در سال های طلایی دهه ی شصت. این را از خنده های پهن آقایی در عکس های سال های فرانسه بودنش می شود فهمید. سه سال بعد آقایی با دیپلم خیاطی برگشت رشت و بالای عکاسی متروپل سبزه میدان , خیاطی ترمه را باز کرد و تا سال ها تنها خیاط اسم و رسم دار زن های اعیان رشت بود. آن موقع هم هنوز در عکس ها میخندید. چی بهتر از اندازه کردن دور کارور بزرگ زن های اعیان رشتی در سال های طلایی دهه ی چهل.

+ داستان پنجم( من ژانت نیستم)/ من ژانت نیستم / محمد طلوعی/ نشر افق

به انتخاب نویسنده‌ی وبلاگ تلنگر

آسمان خیس

عباس عبدی: از « آسمان خیس» بگویم که برای دومین بار می خواندم. مجموعه داستانی است از نویسندگان آلمانی که همت محمود حسینی‌زاد و نشر افق اسباب چاپ و نشر و خوانش آن را فراهم کرده. همه‌ی داستان‌های «یودیت‌ هرمان» و چند نویسنده‌ی دیگر آلمانی، از جمله «پتر ‌اشتام» و «برنهارد شلینگ» و...را، چندباری خوانده‌ام و احتمالاً در آینده هم خواهم خواند. داستان‌های « آن زن در جایگاه بنزین » از «برنهارد شلینگ» و « عشق آری اسکارسون» از «هرمان» به نحو ماندگاری غم انگیزند. کندوکاوی هنرمندانه‌اند در فردیت آدم‌هایی که در کنار هم اما گاه به شدت تنهایند و اغلب با حسرت زمان‌های از دست رفته، روزگار و روزمرگی‌هایشان را مرور می‌کنند و به امید آینده‌ای موهوم و مه‌آلود به روز و امروز تحمل‌پذیر خود پشت پا می‌زنند. صحنه‌ای از داستان «شلینگ»، آن‌جا که مرد از زن می‌خواهد اتومبیل را وسط بیابان متوقف کند و چمدان خود را از صندوق عقب برمی‌دارد و  قدم در راهی مبهم و نامطئمن (مهم‌تر از آن بی‌برگشت) می‌گذارد بسیار تاثیر گذار است.


« مرد پیاده شد، اتومبیل را دور زد، درِ سمت زن را باز کرد و اهرم کوچک بین در و صندلی را کشید. چمدان و کیفش را برداشت و گذاشت‌شان روی زمین. آمد کنار اتومبیل. در هنوز باز بود. زن سرش را بالا آورد و نگاهش کرد. مرد در را آرام و بی‌صدا بست، اما به نظرش آمد که در را به صورت زن کوبانده است. قدمی برداشت. نمی‌دانست که توان برای دومی هم داشت یا نه، دومی را که برداشت، نمی‌دانست برای بعدی و بعدی داشت یا نه. اگر می‌ایستاد باید رو برمی‌گرداند، برمی‌گشت و سوار می‌شد. اگر هم زن نمی‌رفت، مرد نمی‌توانست برود. مرد خواهش کرد، برو! برو! مرد وقتی رو گرداند که دیگر صدای اتومبیل را نمی‌شنید. اتومبیل هم در مه فرو رفته بود.» ص 97

«یودیت هرمان»، همچون در همه‌ی داستان‌هایی که از او به فارسی ترجمه شده و رمان بسیار جذاب و تحسین شده‌اش، «آلیس»، در داستان «عشق آری اسکارسون» می‌درخشد. داستان در بستری از برف و یخبندان سرزمینی کمتر شناخته شده، جایی که تماشای نور قطبی، هرساله موقتاً عده‌ی بی‌شماری مردم را به خود فرا می‌خواند، روایت می‌شود. همه کارآکترهای اصلی، در وضعیتی گذرا، لختی از زندگی معمول خود دور می‌شوند و به امید یافتن شادی، به جهانی تصادفی و موقتی سرمی‌کشند و دل می‌سپارند. به « نور قطبی» انگار. ماده پرتاب شده در کهکشان، انبوهی از الکترون‌های ناشناخته گداخته، خرده ستاره‌ها و نمی‌دانم چه و چه‌ها.» ص 177

 اما داستان درخشان « نامه » از «پتراشتام»، راس دیگری از چند ضلعی دلچسب و تکان دهنده‌ی قدرت داستان‌پردازی نویسندگان آلمانی مجموعه‌ی« آسمان خیس » است. زنی پس از مرگ شوهرش، به بسته‌ای از نامه‌های خصوصی او بر می‌خورد که خطاب به زنی دیگر نوشته شده و از عشقی پنهان حکایت دارند. سراسر داستان آغشته است به حس غبن و افسردگی عمیق زن از آگاهی بر چنین رابطه‌ای بین همسرش (که جز وفاداری و مهربانی چیزی در او سراغ نداشت ) و زنی دیگر، زنی که او نمی شناسد و در پی کشف و شناختش هم نیست. پایان بندی داستان اما...

« رفت و نامه‌ها را آورد. سعی کرد نامه‌ها را بخواند و به مانفرد فکر نکند، خواندشان به عنوان شاهدی بر شوری که نه مانع می‌شناخت و نه فاصله. تمام‌شان را خواند، مچاله‌شان کرد و انداخت‌شان در سطل زباله. برای اولین بار بعد از مدت‌ها، بی آن‌که به عدم وفاداری‌اش فکر کند، یاد مانفرد افتاد. به شادی زندگی مانفرد فکر کرد، به رفتار صبورانه و ملایمش و به طنزی که با خود داشت. به اُنسی که بین‌شان بود و به مهربانی‌اش فکر کرد و به این‌که چه‌قدر جایش خالی است. ناگهان احساس اطمینان کرد که رابطه‌شان هیچ کمبودی نداشت، که مانفرد نه به خاطر احساس کمبود به او خیانت کرده بود، بلکه به خاطر احساس زیادتر از معمول عشق و کنجکاوی و تحسینی که برای همه‌چیز و همه‌کس داشت، برای بچه‌ها و حیوان‌ها و برای طبیعت، برای کارش و برای تمام دنیا....» ص 198

پیشنهاداتی برای نمایشگاه کتاب

وبلاگ یار مهربان؛ با رسیدن نمایشگاه کتاب احساس کردم نمی‌شود وبلاگی درباره‌ی کتاب داشته باشی و در این روزها چیزی از کتاب ننویسی، حالا هرچقدر هم بهانه‌های محکم و قانع کننده‌ای برای ننوشتن داشته باشی. این شد که به جبران ایام ماضی و کم کاری‌های گذشته، کوتاه اما مفید، چند کتاب از چند حوزه‌ی متفاوت را برای کتابخوانانی که سفر به سمت نمایشگاه کتاب را آغاز کرده‌اند پیشنهاد می‌کنم. فقط یادآوری این نکته ضروری است که این چند کتاب، بجز یکی از آن‌ها، از تازه‌های نشر نیستند اما به نظر من هرچند از جنبه‌ی تاریخی در زمره‌ی کتاب‌های جدید قرار نمی‌گیرند اما از نظر کیفیت و جذابیت آثاری هستند که باید به علاقه‌مندان به مطالعه معرفی و یادآوری شوند.

1- من ژانت نیستم، محمد طلوعی، نشر افق،1390، 3200 تومان

بهترین گزینه برای شروع، تازه‌ترین برنده‌ی جایزه‌ی گلشیری است! من ژانت نیستم جایزه‌ی گلشیری را در بخش داستان کوتاه در سالی که گذشت به خود اختصاص داده‌ و جدیدا به چاپ دوم هم رسیده‌است. این کتاب مجموعه‌ای است از 7 داستان کوتاه. مهمترین حسن داستان‌های طلوعی توجه ویژه‌ی او به توصیف جزئیات با چاشنی طنز در جهت فضاسازی موفق داستانی است. از آنجایی که اغلب داستان‌ها از دیدگاه اول شخص روایت می‌شوند، نویسنده در انتقال احساس و صمیمت مورد نظر خود بسیار موفق بوده و توانسته‌است خواننده را درگیر گره‌های داستانی کند و او را در مرز بین واقعیت بیرونی و داستانی نگه دارد. البته به همان اندازه که داشتن زاویه‌ی دید اول شخص از محاسن این مجموعه به شمار می‌رود؛ این تصور را نیز در ذهن ایجاد می‌کند که دنیایی که نویسنده روای آن است به نظر بسیار کوچک می‌آید و حول محور او و خاطراتش می‌گردد. موفق‌ترین داستان‌های این مجموعه آن‌هایی هستند که عنصر طنز در آن‌ها نمود بیشتری پیدا کرده‌است.


طلوعی نویسنده‌ی جوانی است که شروع شایسته و بسیار موفقی داشته‌است. من ژانت نیستم کتابی است که می‌توان از خواندن آن لذت برد و توصیفات زیبای نویسنده از احساسات و اطرافش را به یاد سپرد و بارها و بارها با خود تکرار کرد.

«فیلم‌های کَتبی سیلویا پلات» به نمایش‌گاه کتاب تهران می‌آید


«فیلم‌های کَتبی سیلویا پلات» اوّلین کتاب «مریم عباسیان» است. این کتاب شامل ۷ داستان کوتاه است که محور اصلی آن‌ها ناپایداری روابط زن و مرد است. راوی بیش‌تر داستان‌های عباسیان زنان هستند که از منظر راوی اول شخص قصه‌هایشان را روایت می‌کنند.

«شکلات‌های روکش‌دار با طعم زهرمار»، «تد هیوز در آشپزخانه نباتی وول می‌خورد» و «پری آلبالویی با غمباد» عنوان برخی از داستان‌های این کتاب است.

«فیلم‌های کَتبی سیلویا پلات»، هم‌زمان با بیست‌وششمین نمایش‌گاه بین‌المللی کتاب تهران، در غرفه‌ی نشر افق رونمایی خواهد شد. 

مأمور سیگاری خدا

تاکسی‌نگاری‌های آقای نویسنده!


**همه ما بیش و کم، سوار تاکسی می‌شویم. آن‌ها که در شهرهای بزرگ زندگی می‌کنند بیش‌تر و آنان که در شهرهای کوچک می‌زیند شاید کم‌تر؛ آنان‌که سرشان شلوغ است و کارشان غیر متمرکز، و هر لقمه روزی‌شان را باید از گوشه‌ای از زمین جمع کنند بیش‌تر و آنان‌که... یحتمل کم‌تر!
حالا منظور؟! منظور این‌که خواهی-نخواهی خیلی از ما، چه ماشین شخصی داشته باشیم و چه نداشته باشیم. چه وضع‌مان خوب باشد و چه نباشد. چه پرمشغله باشیم و چه نباشیم(دوباره شروع کردم!)، تجربه‌هایی از این اجتماع کوتاه و مختصر داریم. و هر روز در این اجتماع با آدم‌های جالبی روبه‌رو می‌شویم؛ آدم‌هایی با رفتارها و سلیقه‌ها و افکاری منحصر به فرد که شاید داستانش را آخر شب، برای خانواده‌مان با آب و تاب تعریف کنیم.

نوشته‌ی زهیر قدسی منتشرشده در وبلاگ جاکتابی
ادامه نوشته

مامور سیگاری خدا، یا گوش دادن یواشکی به حرف‌های مردم

شنیدن حرفهای تاکسی، حتا اگر مرز بندی جدی با عقاید عامه جامعه هم داشته باشیم جذابیت زیادی دارد، چه برسد به آنکه به دنبال راهی برای شناخت افکار مردم باشیم.

محسن حسام مظاهری، ۳۰ ساله، کار‌شناس ارشد جامعه‌شناسی است، برای انجام پروژه‌ای تحقیقی، نوعی دوربین مخفی ادبی به دست گرفته و در تهران، اصفهان و چند شهر دیگر، صدای مردم را در تاکسی‌ها ضبط کرده است.

اثر، چیزی میان داستان و مستند است، در واقع برخلاف ادعای نویسنده کتاب، گاهی استعاره‌ها و کنایه‌ها در نوشته‌هایش به چشم می‌خورد که از حالت روایتگرانه صرف خارج می‌شود و این طبیعی است، چراکه نمی‌توانیم توقع داشته باشیم نویسنده‌ای که داستان نویس نیست و جامعه‌شناس است، در روایت خود، اثری بی‌طرف از نوع روزنامه نگارانه‌اش منتشر کند.

تاکسی نگاری، اتفاق بی‌سابقه‌ای نیست، قبلا هم شاید کتاب تاکسی نوشت‌های ناصر غیاثی را خوانده باشید اما‌‌ همان طور که بحث‌های تاکسی‌ها ماه به ماه و روز به روز تغییر می‌کند، به طور قطع، مطالعه این کتاب که از زبان یک مسافر در سال اخیر نوشته شده است، با کتابهای دیگری که در سالهای پیش از دید راننده تاکسی نوشته شده باشد فرق می‌کند و ما را بیشتر در موقعیت فرضیمان در تاکسی‌هایی قرار می‌دهد که از این سمت شهر به آن سمت شهر می‌روند.

مطالعه مکالمه‌ای که به استناد این کتاب سر کوچه خود ما اتفاق افتاده است، برای من به شخصه جذابیت زیادی دارد.

نویسنده نوشته است: من همیشه تاکسی را به اتوبوس ترجیح می‌دهم. نه فقط به خاطر آنکه در تاکسی جایی مخصوص و انحصاری داری که می‌توانی آسوده در آن بنشینی و خیالت راحت باشد که اگر پیرمرد و پیرزنی سوار شد، او هم جای مخصوص به خودش را خواهد داشت و نیازی نیست تو زیر فشار وجدان درونی یا نگاه‌های سرزنش بار دیگران جایت را به او بدهی، آن هم وقتی خسته و کوفته از سر کار بر می‌گردی... من بیش از همه این‌ها، تاکسی را به خاطر آن به هر وسیله نقلیه عمومی دیگر ترجیح می‌دهم که یک «محیط» کوچک و محدود است که افرادش گرچه به فاصله‌های کم تغییر می‌کنند، اما همیشه تعدادشان سقفی ثابت و مشخص دارد و هر فرد تازه وارد، تنها وقتی می‌تواند وارد این محیط شود که جانشین فرد قبلی شود.»

کتاب را نشر افق، به قیمت ۵۵۰۰ تومان، در ۲۲۰۰ نسخه و برخلاف مستند بودنش در مجموعه داستان‌های ادبیات امروز منتشر کرده است. طراح جلد آن کیانوش غریب‌پور است.

فراهم آورنده کتاب، گفتگوهای تازه‌ای را که ضبط می‌کند در وبلاگ خود «تاکسی نوشت» منتشر می‌کند. اما جدای آنکه می‌توان این‌ها را کتاب کرد و منتشر کرد یا در وبلاگ منتشر کرد، تکنولوژِی این روز‌ها امکان تازه‌ای در اختیار ما گذاشته تا مکالمات تاکسی را با دیگران به اشتراک بگذاریم.

 اگر در توییتر، فعال باشید، می‌توانید به آسانی هر جمله‌ای را که در تاکسی‌ها می‌شنوید و دلتان می‌خواهد با دیگران در میان بگذارید، با تگ #تاکسی یا #تاکسی_نوشت در مجموعه‌ای قرار دهید که دیگران بتوانند در‌‌ همان لحظه از آن جمله «نغز» مطلع شوند.

نوشته نیما افشار نادری منتشرشده در سایت پندار

با هم کتاب بخوانیم - ۲۱

«یک لیری که روی تخته‌ی میدان تونل داو گذاشتم، بیش‌تر شوخی بود یا خواستم بگویم تخته‌بازی ملی ایرانی‌هاست. تا آن‌موقع شش‌بار برای شش آدم توضیح داده بودم که این بازی اختراع ایرانی‌هاست و بزرگمهر در جواب شطرنج برای هندی‌ها فرستاده. اسم یکی‌یکی خانه‌های نرد را گفتم. تمثیل شب و روز را که در رنگ مهره‌ها بود و تاس که شش جهت جهان است و تعریف مفصلی از لیلاج عمو سیدمحمد، عموی پدرم که هم‌اسم من بود و کسی جرئت تاس دستش دادن نداشت که هر چه لفظ می‌داد همان می‌نشست. البته برای گفتن این‌ چیزها هر بار دنیای دیگری می‌ساختم.»

من ژانت نیستم، نوشته‌ی محمد طلوعی، نشر افق، چاپ دوم ۱۳۹۱، قیمت: ۴۵۰۰ تومان

به همین سادگی بگو…


نگاهی به روایت‌های داستانی مجموعه داستان آسمان خیس

    
نوشته میثم کیانی   منتشر شده در بیستمین شماره‌ی مجله “تجربه”


     به‌راستی ساده روایت کردن یک ماجرا کارسختی‌ست. درست شنیدنید ماجرا!… یکی از اولین شاخصه‌های مجموعه  داستان “آسمان خیس” ماجراهایی‌ست که خالی از هر نوع پیچیدگی داستانی با اتکا به راویت ساخته می‌شوند، و سرراست توی ذهن مخاطب تاثیرشان را می‌گذارند. و اگر هم پیچیدگی وجود داشته باشد، در لایه‌های زیرین و در بستری چون تار‌های عنکبوت تنیده، و تمام آن پیچیدگی، امری نهفته است. لازم به کشف نیست، تنها نهفته است. باید آنجا باشد. کشف زندگی‌ایست. روایت‌ها با حال و هوای راوی هر قصه می‌خواند و آبشخورش هم از دورنیات شخصیت‌هاست، که وادارشان می‌کند به عملگرایی و جریان داشتن در زندگی واقعی، آنها مثل خیلی از قصه هایی که می خوانیم شبح‌وار زیست نمی‌کنند. حضور دارند و گاهی درگیر روزمرگی‌هایی، چون ما هستند. پریشان‌گوی آنها حتی از نوع شاعرانه “جان” یکی از شخصیت‌های داستانی مجموعه در “حیاط‌ پشتی در آیینه” یا سرکشی آرام “یوهانا ” کاراکتر داستان “نامه” باور پذیر و از زندگی برخاسته اند، تنها ماجراست که در عین سادگی، گاهی عمیق و ژرف می شود، و گرنه قرار نیست ما با ذهنی منظم، با پریشانی غیرقابل باوری روبه‌رو شویم، که اگر اینگونه بود و راویان ما چون “بنجی” خشم و هیاهو ” فاکنر” قرارشان بر این بود که فروپاشی یک خاندان را از یک جریان پیچیده ذهنی روایت کنند، خب به قطع باید از همان روایت و پیچیدگی بهره می‌بردند، و الا تمام تلاش‌ها بی اثر می ماند. این یکی از محاسن روایت‌های داستانی این مجموعه است. البته که در مسیر ترجمه یک اثر، از زبان مبدا به زبان مقصد، گاه بلایایی جبران ناپذیر حادث می شود. ولی با توجه به مصاحبه ها و گفته های مترجم اثر، که با نسل داستان نویسان حاضر آلمان و این مجموعه بالاخص آشنایی نزدیک دارد، با ظرافتی توام با سادگی روایت داستانی خود را پیش می برند. زبان یک دست و روراست این مجموعه تاثیر ماجراها و آن نثر داستانی را دوچندان می‌کند. طوری که شما به سادگی با یک مرگ مواجه می‌شوید و با تمام اندوه او را می‌پذیرید و همراه می‌شوید، و البته فراموش نمی‌کنید. در اکثر داستان‌ها، آغاز هر ماجرا، وسط هر ماجراست، و افعال گذشته، بدون ‌قضاوت، برای شما شروع به روایت داستانی می‌کنند، و انگار خودشان هم باور ندارند داستان قرار است نقطه پایانی هم داشته باشد. مواجه و شروع اغلب داستان‌ها مستقیم و پرکشش است و بدون پیش‌درآمدی، مخاطب را به جایی نامعلوم پرتاب می‌کنند و سطر به سطر جلو می‌برند. چیدمان داستان‌ها کنار هم و به‌روز بودن آنها از شاخصه‌های دیگر این مجموعه است. داستان‌ها با دنیای نادیده‌ها و ناشنیده‌ها سر و کار ندارد. همانطور که در بالا اشاره شد، انگار امروز هستند، حتی اگر با افعال گذشته روایت شوند. تکنولوژی، ارتباطات و تبلیغات زندگی شهری داستان‌ها را عینی و واقع‌گرایانه‌تر نشان می دهد. و البته کمکی مضاعف می‌کنند به باور پذیری آنها و شناخت ما از المان‌های جامعه‌‌ی مدرن که در بستر زندگی شخصیت‌ها فراهم شده. رنگ و روح زندگی را در طبقه‌های مختلف اجتماعی آنها نشان می‌دهد، و در نهایت به راحتی مخاطب را در مواجهه با یک داستان خوب، شگفت زده می‌کنند: *”آسمانی خیس، به دام تور‌ها افتاد. حالا ماهی‌ها، همه آبی رنگند!”
    
*نقل از کتاب: ص پنجاه و هفت مجموعه داستان آسمان خیس/ نشر افق/ داستان های آلمانی/ ترجمه محمود حسینی‌زاد  

پرفروش‌ترین کتاب‌های «نشر افق» در نیمه‌ی دوم امسال - بزرگسال



دوستان عزیز، کتاب‌های این فهرست را می‌توانید در جشنواره‌ی کتاب‌های محبوب شما با ده درصد تخفیف تهیه کنید.

سه‌شنبه، چهارشنبه و پنج‌شنبه، هشتم تا دهم اسفند در کتاب افق (خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه‌ی اسکو) منتظرتان هستیم.

با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خستگی مو در می‌کنم



برگ‌های تقویم را یکی یکی ورق زدیم و روز‌ها را پشت سر گذاشتیم. در این روز‌ها، برای بعضی از ما، کتاب نزدیک‌ترین دوست بوده. نزدیک‌تر از هر یاری؛ همراهی همیشگی. لا به لای سطر‌هایش، خاطره‌‌هایمان جا مانده و رد انگشتانمان، که با اشتیاق، کتاب‌ها را ورق زده‌ایم، داستان‌هایش را زندگی کرده‌ایم و رؤیا بافتیم.

و حالا در روزهای آغازین اسفند، کتاب افق، پرفروش‌ترین کتاب‌ها در نیمه دوم سال را به شما معرفی می‌کند، کتاب‌هایی که در حقیقت انتخاب خود شما بوده است.

«جشنواره‌ی کتاب‌های محبوب شما» فرصت کوتاهی است برای دور هم بودن و ۱۰درصد تخفیف برای تهیه‌ی کتاب‌هایی که بیشتر دوستشان داشته‌اید.

سه‌شنبه، چهارشنبه و پنج‌شنبه، هشتم تا دهم اسفند در کتاب افق منتظرتان هستیم.


خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه‌ی اسکو

https://www.facebookcom/ofoqbook

معرّفی یک اثر؛ من ژانت نیستم



مجموعه داستان «من ژانت نیستم» اثر محمد طلوعی، در 91 صفحه و با 7 عنوان داستان به چاپ رسیده است. مجموعه‌ای که با توجه به عنوان‌های جذّاب، نثر خوش‌خوان و روایت‌های پُرکشش، از کیفیت خوبی برخوردار است. نویسنده علاوه بر توجه به مضمونِ گذشته و نوستالژی، مسئلۀ هویّت ملّی و فردی ایرانی و ابراز این هویّت یا بعضاً هویت‌باختگی در رابطه با زنان و مردان جامعه خودی یا بیگانه، از فرم آثارش نیز غافل نبوده و به عنوان نمونه در داستان «داریوشِ خیس» با خلق شخصیّت‌های متزلزل و استفاده از تکنیک کلاژ و بینامتنیّت در روایت یا در داستان «راه درخشان» با بی‌توجهی کامل به پیرنگ در زنجیرۀ حوادث و در داستان «نصفِ تنورِ محسن» با خلق یک روایت از هم ‌گسیخته و گاه فراتر از حد دانش راویِ اوّل شخص و خلق شخصیت جاهلی که در کمپ ترک کرده، علاقه‌مند به اُپراست! و در نهایت تبدیل به دلال و سارق عتیقه‌جات می‌شود و به رُم می‌رود! به مولفه‌های داستان پسامدرن نزدیک می‌شود. نکته درخور این‌که این نزدیکی به مولفه‌های پسامدرن در سطح مضمون نیز به اجرا درآمده که بسیار ارزش‌مندتر از بازی‌های فرمی در پوسته‌ی ظاهری اثر است. ...

متن کامل یادداشت کیمیا گودرزی را در داستان‌نامه بخوانید.

گفت‌وگو با محمد طلوعی نویسنده داستان‌های «قربانی باد موافق» و «من ژانت نیستم»؛

داستانهای من در مجموعه‌ «من ژانت نیستم» تکنیکی را در نوشتن تمرین می‌کرد که پیشتر بارها توسط نویسندگان دیگر تکرار شده حتی در ساختِ بسیاری از داستانهای عامیانه هم دیده می‌شود. در واقع ماکیومنتاری (مستندنمایی جعلی) داستانها ایجاب می‌کرد شخصیت خودم به عنوانِ فاعلِ ‌داستانها حضور داشته باشد. این داستانهای شخصی به معنای چیزی که برای خودم اتفاق افتاده باشد نیست، تنها برای باورپذیری لازم بود خواننده به جایی تکیه کند. نمونه‌اش در داستانهای عامیانه این‌طور است که کسی داستانی پر از عجایب و حیرت و غرایب تعریف می‌کند بعد برای اینکه ما باور کنیم قسم می‌خورد که همه‌اش را خودش با دو چشمش دیده. همین ساخت باعث شد در این مجموعه داستان، راوی و شخصیتِ‌ فاعل خودم باشم. وقتی در داستانِ «راهِ درخشان»، شخصیت قصه می‌میرد و بعد با تنزیلِ روح دوباره زنده می‌شود شما باید این داستان را باور کنید، وقتی در داستان « لیلاج بی‌اوغلو» شخصیت را در خانه‌ای زندانی می‌کنند و مجبور به قماریدن می‌کنند خواننده باید شخصیت‌های عجیبی که به آن خانه می‌‌آیند باور کند، برای همین باورپذیری است که محمد مانیاک که در داستانها اصرار می‌کنم خودِ خودِ ‌من است حضور دارد. حضور من در داستانهای خودم به خاطرِ شخصی کردنِ داستان نیست، روشی است برای باورپذیری فراواقعیت‌هایی که در ساحتِ واقعگرای داستانها روی می‌دهد.

ادامه نوشته

رابطه حافظه و روایت در «من ژانت نیستم»



اگر قرار باشد در ارزیابی سطحی نگر و خام دستانه و در عین حال نه بی‌طرفانه – با اشرافی محدود و بسنده به بخشی از آثار در دسترس- نسبت حافظه و روایت را مستمسکی برای مواجهه‌ای انتقادی قرار دهیم، احتمالا «من ژانت نیستم»، مجموعه هفت داستان از محمد طلوعی، نمونه درخور تاملی خواهد بود. نخست اینکه اکثر داستان‌ها از نظر ساخت و شیوه روایت از سطح مطلوبی برخوردارند. دوم اینکه در هر هفت داستان، حافظه و فرآیند یادآوری، عامل تعیین کننده‌ای است. از اولین داستان، «پروانه» تا داستان آخر، «راه درخشان» روایت به نیت یادآوری مهم‌ترین استراتژی داستان نویس است. مسلما در داستان نویسی و سایر هنرهای روایی، حافظه و توسل به یادآوری امکان پذیر، مجاز و در مواردی ضروری است. اما روایت به نیت یادآوری، از سندرم‌های داستان نویسی چند ساله اخیر است. به عبارتی، داستان به شکل ظرفی تصور می‌شود که می‌توان به محض آمادگی آن را با محتوای حافظه انباشت.

ادامه نوشته

گزارش تصویری (چهارده)

دورهمی رونمایی کتاب مأمور سیگاری خدا
چهارشنبه، بیست و پنجم بهمن‌ماه، نود و یک

*

برای مشاهده‌ی تصاویر بیش‌تر به صفحه‌ی کتاب افق در ف ی س‌ ب و ک مراجعه کنید.

درباره‌ی مجموعه داستان «زیرخاکی» نوشته‌ی «مجید قیصری»

محمّد مهدوی‌اشرف؛ بعضی از داستان‌ها خیلی ضعیف و سطحی بودند؛ این‌قدر که حس می‌کنم به اصل و مضمونِ موردِنظرِ نویسنده (یعنی برشماریِ تبعاتِ جنگ) ضربه وارد کرده است. دو-سه داستان امّا خوب بودند. خصوصاً «درختِ کلاغ» که به‌نظرم به‌ترین داستانِ مجموعه بود؛ هم به لحاظِ زبانی قوّه داشت، هم به لحاظِ طرح و پی‌رنگ و خطِّ سیر و پایان‌بندی. نثرِ قیصری عجیب سهل و روان است. کاش داستان‌نویسی‌اش هم مثلِ نثرش بود. «افق» منتشرش کرده.

جشن رونمایی کتاب «مأمور سیگاری خدا» برگزار می‌شود


دوستان عزیز، سلام

دوباره یک بهانه جور کرده‌ایم برای این‌که از شما دعوت کنیم تا چهارشنبه‌ی این هفته به فروش‌گاه کتاب افق تشریف بیاورید و دور هم باشیم. می‌پرسید چه خبر است؟

روز چهارشنبه، جشن رونمایی کتاب مأمور سیگاری خدا در فروش‌گاه کتاب افق برگزار می‌شود. بله، همان کتابی که در دو ماه اخیر، در صدر فهرست پُرفروش‌ترین کتاب‌های فروش‌گاه معرّفی می‌شود.

مأمور سیگاری خدا را محسن‌حسام مظاهری نوشته است که در رشته‌ی جامعه‌شناسی تحصیل کرده است. او تلاش کرده داستان‌هایی کوتاه با رویکرد اجتماعی را برای مخاطبان روایت کند. داستان‌هایی که حالتی مستند دارد و براساس واقعیت است.

اگر دوست دارید درباره‌ی این کتاب بیش‌تر حرف بزنیم حتماً روز چهارشنبه، بیست و پنجم بهمن، از ساعت پنج بعدازظهر در فروش‌گاه کتاب افق تشریف داشته باشید.

علاوه‌بر نویسنده‌ی کتاب، دكتر حسین میرزایی - استاد جامعه‌شناسی و عضو هیئت علمی دانشكده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران - و  امیرحسین خورشیدفر - نویسنده و روزنامه‌نگار - نیز در این جشن در کنارمان خواهند بود.

راستی، درصورتی که عضو ف ی س ب و ک هستید صفحه‌ی ایونت جشن رونمایی از مأمور سیگاری خدا را به دوستانتان معرفی کرده و از آن‌ها هم دعوت کنید.

https://www.facebook.com/events/393445584085739

روز تولد پل

- مثلا همین روز سوم فوریه.
تاکیدی که ژولین در گفتن این جمله داشت، سلین را به تعجب وا داشت. تنها می‌دانست دو روزی به سوم فوریه باقی مانده، امااز چیزی سر در نمی‌آورد.با صدای آرامی از ژولین پرسید؟
- سوم فوریه؟ مگر این روز چه فرقی با روزهای دیگر دارد؟
آنها در میانه‌ی بحثی بودند که تاکنون درست 56 دقیقه به طول انجامیده بود، سلین معتقد بود که تمامی روزها مثل هم‌اند. اما ژولین نظر دیگری داشت.پس با هیجان خاصی در صدایش گفت:
- در این روز پل استر متولد شده. می‌دانی سلین، دنیای استر، دنیای ویران کننده‌ای است.
- و البته انتهایش هم ناپیدا
- دقیقا من هم به همین خاطر شیفته‌ی دنیایش هستم.
سلین با همان شیطنت همیشگی اش پرسید:
- خوب، اگر سوم فوریه‌ای در کار نبود و پل استری در این روز متولد نمی‌شد، آنوقت چه؟
- آنوقت ادبیات دنیا قطعا چیزی کم داشت.
دو روز بعد ژولین که به خانه رسید، سلین در خانه نبود. اما به محض ورود، بسته‌ای با یک شاخه گل سرخ بر روی میز توجهش را جلب کرد . روی کارت کوچکی، نام او با خودنویس مشکی نوشته شده بود. بسته را که باز کرد، لبخند روی لبانش نشست. هدیه، کتابی بود: "دیوانگی در بروکلین" اثر پل استر.
کتاب را با اشتیاق باز کرد. در اولین صفحه کتاب نوشته شده بود:
"برای ژولین عزیزم، که شیفته پیمودن راه‌هایی است که آن سویش ناپیداست"

محسن امینی‌فر


دوستان عزیز، امروز هم می‌توانید در ضیافت پل بنجامین استر شرکت کنید و کتاب‌های این نویسنده را با ده درصد تخفیف تهیه کنید.

در فروش‌گاه کتاب افق (خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه اسکو) منتظرتان هستیم.

فهرست آثار «پل استر»

کتاب افق برگزار می‌کند ...

ده درصد تخفیف برای آثار پل استر
 به مناسبت تولّد این نویسنده‌ی محبوب و دوست‌داشتنی

پانزدهم، شانزدهم و هفدهم بهمن
، در کنار هم خواهیم بود در ضیافت پل بنجامین استر

*



دوستانِ علاقه‌مند می‌توانند به کمک فهرست بالا کتاب‌هایی را که می‌خواهند انتخاب کنند و برای تهیه‌ی آن‌ها با تخفیف ویژه‌ی تولّد نویسنده به فروش‌گاه کتاب افق (خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه اسکو) مراجعه کنند.

وقوع ماجراهای مرموز در «موسیو پین و دو داستان دیگر»

قدس آنلاین – زمانیان: «موسیو پین و دو داستان دیگر» کتاب تازه‌ای از روبرتو بولانیو است که با ترجمه میلاد زکریا و توسط نشر افق منتشر شده است.


داستان بلند «موسیو پین» در اواخر دههٔ 30 میلادی در پاریس می‌گذرد و راوی آن پی‌یر پین، کهنه‌سربازی آسیب‌دیده از جنگ اول جهانی است که به علوم غریبه علاقمند شده و تمام زندگی و مقرری اندک جانبازی خود را وقف تحقیق در این زمینه و به‌خصوص انجام هیپنوتیزم کرده است. وقتی یک دوست برای درمان سزار وایخو ــ شاعر مدرنیست پرویی که در غربت، فقر و گمنامی در پاریس درگذشت ــ از او تقاضای کمک می‌کند، او ناخواسته درگیر ماجراهای مرموزی می‌شود که خود را از فهمشان عاجز می‌یابد.
زکریا، مترجم این اثر درخصوص شیوه نویسندگی «بولانیو» می گوید: بولانیو با توجه به اوضاع اروپا در آن زمان، که از رویای هنر مدرن و سورئالیسم بیدار می‌شد تا خود را اسیر کابوس فاشیسم بیابد، و با بهره گرفتن از زیبایی‌شناسی شاعرانه‌اش، قواعد ژانر محبوبش یعنی رمان کارآگاهی ـ نوآر- را در هم می‌شکند و از آن فراتر می‌رود، و در این بین مجال آن را می‌یابد که به مضامین محبوبش همچون رابطهٔ شعر و جنایت، جوانی، عشق و مرگ، و معماهای حل‌نشدنی بپردازد. وی می افزاید: در بخش پایانی کتاب، دو داستان کوتاه و یک معرفی چندصفحه‌ای از زندگی و آثار بولانیو هست که برای خوانندگانی که تازه با این نویسنده آشنا شده اند، مفید خواهد بود. گفتنیست پیش از این دو مجموعه داستان و یک رمان کوتاه به نام «ستاره دوردست» از روبرتو بولانیو در ایران منتشر شده است.
***
میلاد زکریا کتاب «آمستردام» نوشتهٔ ایان مک‌یوون را با نشر افق در دست انتشار دارد. از کتاب‌های قبلی این مترجم می‌توان از «فرانی و زویی» نوشته جی دی سالینجر (نشر مرکز، 1380؛ چاپ دهم 1391)، «تی صفر» نوشته ایتالو کالوینو (نشر مرکز، 1387) و «خیالباف» از ایان مک‌یوون (نشر نی، 1389) نام برد.
«موسیو پین و دو داستان دیگر» در 172 صفحه و با قیمت 8000 تومان توسط نشر افق منتشر شده است.

من ژانت نیستم


دیروز دختری را توی خیابان دیدم که اگر آقایی زنده بود صداش می‌کرد ژانت. دختری که چتری موهاش را کوتاه کرده‌بود و ریخته‌بود توی صورتش، روسری ساتن شیری رنگ را با دست جلوی سینه نگه داشته بود که نسُرد. ژانت هم‌خانه‌ی آقایی بود. نمره‌ی بیست‌‌ و پنج، طبقه‌ی دوم، کلود مارنه، سنت دنی، پاریس. فرانسه. دختر از میدان ولی‌عصر تا چهارراه جلوی من بود. حتی سرعت قدم‌هاش همانی بود که آقایی می‌گفت. قدم‌هایی که با پای راست بر ‌می‌داشت مصمم و قدم‌های با پای چپ سلانه. تردید رسیدن و نرسیدن... نرسیده به طالقانی دوبار صدام در سرم پیچید که بگویم ژانت وایسا اما فقط یک‌بار گفتم ژانت و وقتی دختر بر‌نگشت مطمئن شدم ژانت نیست. جلوی تئاتر شهر این‌پا و آن‌پا کردم که کجا می‌رود ولی او هم ایستاد این‌پا و آن‌پا کرد...


رفتم جلو و گفتم: " سلام ژانت."

دختر زیر لب گفت: " سلام."

پرسیدم: " شما ژانتید."  دختر گفت: " نه." گفتم: " پس چرا وقتی گفتم سلام ژانت، جواب دادید؟" دختر گفت چه‌کار باید می‌کرده من از سر خیابان مدام به او می‌گویم ژانت، لابد یک ژانتی مثل او جایی هست که من ول‌کن نیستم.

عنوان کتاب: من ژانت نیستم

نویسنده: محمد طلوعی

ناشر: افق

چاپ اول: 1390

شمارگان: 2000 نسخه

موضوع: داستان‌های کوتاه فارسی- قرن 14

قیمت: 32000 ریال

شماره صفحه: 91 ص.

عکس و انتخاب متن از وبلاگ امروز لی‌لی چی می‌خونه؟

نگاهی به داستان «عدل ظهر» از کتاب «دختران دلریز» اثر داود غفارزادگان


داوود غفارزادگان نویسنده پرکاری است. به ضرس قاطع می‌توان گفت که تهیه فهرستی کامل از مجموع آثار ریز و درشتی که او تا به امروز نوشته و به چاپ رسانده، چندان آسان نیست. چنان­که به نظر می‌­رسد تعداد و ترتیب و تقدم آن­‌ها حتی از دست خودش هم دررفته باشد. با وجود این، پرکاری او هرگز باعث نشده تا نسبت به هر آن­چه که می‌­ نویسد، حساسیت هنرمندانه به خرج ندهد و در حقیقت خود پیش و بیش از دیگران نسبت به قلمش سختگیر نباشد. در هر حال، آن­چه از نوشته­‌هایش برمی ­آید این­ است که او خود نخستین منقد بی­رحم و بی­ ملاحظه آثارش است.

ادامه نوشته

من ژانت نیستم یکی از شانس‌های اول جایزه‌ی هفت‌اقلیم



من ژانت نیستم نوشته‌ی محمد طلوعی به عنوان یکی از شانس‌های اول جایزه‌ی هفت اقلیم در بخش مجموعه‌داستان معرفی شده است.

این کتاب از سوی نشر افق منتشر شده است و درصورت‌تمایل، می‌توانید آن را از فروش‌گاه کتاب افق (خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، نبش کوچه اسکو) تهیه کنید.

منبع: این‌جا