امروز، روز تولّد «محمّدعلی سپانلو» است



آواز گنجشک و بلور و برف ...

آواز کار و زندگی و حرف ... آواز گل‌هایی که در سرما و یخبندان نخواهد مرد ...
از عاشقان، از حلقه‌ی پیوند و بینایی ...
موسیقی احیای زیبایی ... موسیقی جشن تولدها ...
آهنگ‌های «شهربازی»ها، نمایش‌ها ...

امروز، محمّدعلی سپانلو هفتاد و دو ساله می‌شود.

آرزو می‌کنیم باقیِ عمرِ این شاعرِ پیشکسوت نیز در سلامتی و با شادی و شعر همراه باشد تا همواره کسی باشد که با ما از زخم‌ها و خاطره‌هایی بگوید که در تاریک و روشنای ذهن و زندگی‌مان و در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرِ تهران پنهان کرده‌ایم ...

***

زادروزِ آقای سپانلو بهانه‌ی خوبی‌ست برای این‌که دعوت‌تان کنیم به خواندنِ چند کتاب؛

قایق‌سواری در تهران

در جست‌وجوی واقعیت

و

گزیده‌ی منظومه‌ی افسانه‌ی شاعر گمنام

قایق‌سواری در تهران


تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی
چگونه می‌توانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوه‌هایت
تو واژه‌ای تو کلامی تو بوسه‌ای تو سلامی
چگونه می‌توانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامه‌هایت
تو یادگاری تو وسوسه‌ای تو گفت‌و‌گوی درونی
چگونه می‌توانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظه‌ات
بهانه‌ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده‌ای
به سرنوشت رضایت دادم

این شعر از کتاب قایق‌سواری در تهران سروده‌ی محمّدعلی سپانلو انتخاب شده است. اگر دوست داشتید شعرهای بیش‌تری از آقای سپانلو بخوانید این‌جا کلیک کنید، ولی اگر خواستید یکی از آخرین نسخه‌های این کتاب را از آنِ خودتان کنید حتماً به فروش‌گاه کتاب افق سری بزنید.

هفته‌ی کتاب و کتاب‌خوانی‌ست و ما هم برای دوستانِ کتاب‌خوانِ عزیزمان، که به ادبیات داستانیِ علاقه دارند، برنامه‌ی ویژه‌ای داریم؛ جشنواره‌ی فروشِ کتاب‌های تألیفی نشر افق.

شما می‌توانید بهترین‌های ادبیات داستانیِ ایرانیِ دهه‌ی هشتاد را در این جشنواره تهیه کنید؛ بیش‌تر از سی‌ عنوان کتاب رمان، داستان کوتاه، شعر، مطالعات ادبی و .... از نویسندگانی مانند داوود غفارزادگان، مهسا محبعلی، احمد آرام، محمدحسن شهسواری، مهدی حجوانی، علی‌اصغر شیرزادی و .... که در دهه‌ی هشتاد از سوی نشر افق چاپ و مطرح شده‌اند و جوایز متعددی را کسب کرده‌اند.

چاپ‌های قبلی‌ این کتاب‌ها رو به اتمام است و نسخه‌های محدودی از آن‌ها در بازار موجود است. هدفِ ما این است که دوستانِ کتاب‌خوان بتوانند کتاب‌های موردعلاقه‌شان را با سهولتِ بیش‌تر و قیمتِ مناسبت‌تر تهیه کنند.

قایق‌سواری در تهران نیز اولین‌بار در سال 88 از سوی نشر افق منتشر شد و آخرین نسخه‌های باقی‌مانده از چاپ دوم آن با قیمت 3000 تومان در  جشنواره‌ی فروشِ کتاب‌های تألیفی نشر افق به فروش می‌رسد.
این جشنواره در محلِ فروش‌گاه کتاب افق در خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، نبش کوچه اسکو برگزار می‌شود. منتظرتان هستیم.

شعرخوانی در شهریور - 15

تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی
چگونه می‌توانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوه‌هایت
تو واژه‌ای تو کلامی تو بوسه‌ای تو سلامی
چگونه می‌توانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامه‌هایت
تو یادگاری تو وسوسه‌ای تو گفت‌و‌گوی درونی
چگونه می‌توانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظه‌ات
بهانه‌ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده‌ای
به سرنوشت رضایت دادم

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 14

شاید تو را دوباره بیابد
در طرحی از بخار دهانت
در سردی زمستان
یا عطری از کنار بناگوشت
در آخر بهار
یا از دهان بطری
غافلگیر
ظاهر شود
هنگام جرعه‌ای که بریزی به جام
در بین پک‌ زدن به سیگاری
آهسته پشت صندلی‌ات
مثل نسیم سر بکشد
و زمزمه کند: سلام، گل من

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 11

صدایم را در ضبط صوت حبس کن
این آواز خراباتی
برای غروب تنهایی است
هنگام سرما و بادی
که چتر کافه‌های زیر پایت را می‌لرزاند
بامدادهای خاکستری
که پشت پنجره‌ات ژاله یخ می‌بندد
بشنو، بشنو، بشنو
تو را خوانده است
برای تو که نام تو ، اندام تو، پیغام تو عشق است
آن وقت می‌توانی
مثل سال‌هایی که همدیگر را نمی‌شناختید
از پله‌ها فرود آیی
قهوه‌ای بنوشی
و کلمات ترانه را
با بخار شیرین دهانت
در هوا پرواز دهی

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 10

تهران شكوفه باران است
ای مهربان كه ساكن در غربتی
آن گل كه در دلت به امانت ماند
وقت است بشكفد
پیغام ارتباط میان دو شهر
پیغام شادباش تو با عشق دوردست

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 3

تنها فضانوردان و باران
از آسمان
به خاک
باز نمی‌گردند
انسان، همیشه، در سفر بازگشتنی‌ست

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 2

این عینک سیاهت را بردار دلبرم
این‌جا کسی تو را نمی‌شناسد
هر شب شب تولد توست
و چشم روشنی هیجان است
در چشم‌های ما
از ژرفنای آینه‌ی روبه‌رو
خورشید کوچکی را انتخاب کن
و حلقه کن به انگشتت
یا نیمتاج روی موی سیاهت
فرقی نمی‌کند، در هر حال
این‌جا تو را با نام مستعار شناسایی کردند
نامی شبیه معشوق
لطفاً
آهوی خسته را که به این کافه سرکشید
و پوزه روی ساق تو می‌ساید
با پنجه‌ی لطیف نوازش کن


محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 1

تو آن مسافر موعودی
که پیش‌گویی روح کتاب‌ها بودی
 و تا کناره‌ی این کوچه باغ
 به ذوق خویش
 فراز آمدی
 چه‌قدر نزدیکی
 به ما، که پشت جدول شمشاد
 کنار آب‌نما صف کشیده‌ایم
و در نمای جمعی، مشتاق دیدنت هستیم 

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق