شعرخوانی در شهریور - 13
بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید میشوم
نگهبانی دست مرا میگیرد
و به سمت بهشت میبرد
به غرفههای ستاره و گل
قدم مینهم
جامهای بهشتی
یکبارمصرف است
سیگاری روشن میکنم
و خاکسترش را در ملکوت میتکانم
سکوت میشکند
مومنان از زیارت هم جا میخورند
جام پنجرهها
لبریز از سوال
روی دست کنجکاویها چرکین میشود
فرشته من ساعت میزند
و نگهبان بدون اطلاع قبلی
از پیروزی شیعیان جنوب لبنان
حراست میکند
ایندرال، آدرنالین، منشاوی، آرنولد...
خستهام از بازیگوشی
میان خیابان
و عبور از خطکشیهای منطقهدار
هستی
حس میکنم حوصلهی مرا ندارد
در کنار ستاره و گل
سرم به چارچوبهای خیالی میخورد
بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید میشوم
و در حاشیه میدان شهدا
فرشتهی جوانی در دل آه میکشد
و آرزوهای گرسنه مرا بدرقه میکند...
دم در بیمارستان شهید میشوم
نگهبانی دست مرا میگیرد
و به سمت بهشت میبرد
به غرفههای ستاره و گل
قدم مینهم
جامهای بهشتی
یکبارمصرف است
سیگاری روشن میکنم
و خاکسترش را در ملکوت میتکانم
سکوت میشکند
مومنان از زیارت هم جا میخورند
جام پنجرهها
لبریز از سوال
روی دست کنجکاویها چرکین میشود
فرشته من ساعت میزند
و نگهبان بدون اطلاع قبلی
از پیروزی شیعیان جنوب لبنان
حراست میکند
ایندرال، آدرنالین، منشاوی، آرنولد...
خستهام از بازیگوشی
میان خیابان
و عبور از خطکشیهای منطقهدار
هستی
حس میکنم حوصلهی مرا ندارد
در کنار ستاره و گل
سرم به چارچوبهای خیالی میخورد
بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید میشوم
و در حاشیه میدان شهدا
فرشتهی جوانی در دل آه میکشد
و آرزوهای گرسنه مرا بدرقه میکند...
حسن حسینی
به نقل از کتاب گنجشک و جبرئیل. نشر افق
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 22:59 توسط کتاب افق
|