شعرخوانی در شهریور - ۱۷

…  با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد

کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد

یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه آسمان نمی‌دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد

فرصتی برای دوست‌داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد

هیچ‌کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد ...


قیصر امین‌پور

به نقل از کتاب آینه‌های ناگهان
نشر افق/ چاپ هفدهم/ ۳۰۰۰ تومان

شعرخوانی در شهریور - ۱۶

فکر می‌کنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح می‌کند
                پایتخت درد را


قیصر امین‌پور

به نقل از کتاب آینه‌های ناگهان
نشر افق/ چاپ هفدهم/ ۳۰۰۰ تومان

این یک دعوت است؛ کتاب شعر بخرید


چه فکری کرده بودیم؟ فکر کرده بودیم شهریور را با شعر بدرقه کنیم و با شعر به استقبال مهر برویم. فکر کرده بودیم کمی غلظتِ تعبیرهای قشنگ و خیال‌های لطیف را در خون‌مان بالا ببریم و در دنیایی نفس بکشیم که پُر از کلمه‌های نو، لحظه‌های بکر و رؤیاهای زیباست. البته، نگذاشتیم فکرمان فقط توی سر خودمان بماند و بهتر دیدیم با صدای بلند درباره‌اش حرف بزنیم، درباره‌ی رجعت‌مان به شعر. برای همین، این دو هفته‌ی آخر از تابستان، وبلاگِ کتاب افق پُر از هوای تازه بود به لطفِ شعرهای قیصر امین‌پور، محمدعلی سپانلو و حسن حسینیِ عزیز.

منتهی، نمی‌خواهیم یک‌هو دست‌تان از شعر و رؤیا خالی بماند. برای همین، این یک دعوت است.
از شما دعوت می‌کنیم برای خاطرِ خوبِ خودتان کتاب شعر بخرید و بخوانید. زیاد. مطمئن باشید شعر شفای رنج‌های بی‌مرهم و زخم‌های درون‌مان است و خیلی زود اثربخشیِ خاصیّتِ جادویی آن را در زندگی‌تان و در روح‌تان خواهید دید.
اوّلین پیشنهادهای ما به شما، سه کتابی است که در شعرخوانی در شهریور ازشان یاد کردیم؛

گ‍ن‍ج‍ش‍ک‌ و ج‍ب‍رئی‍ل‌
، آینه‌‌های ناگهان و قایق‌سواری در تهران.


گنجشک و جبرئیل سروده‌ی حسن حسینی م‍ج‍م‍وع‍ه‌ ش‍ع‍ر‌های ۱۳۶۴ - ۱۳۶۳‌ اوست که اولین‌بار اوایل دهه‌ی هفتاد از سوی نشر افق منتشر شد و تا سال 87 به چاپ هشتم رسید. قیمت این کتاب 1700 تومان است.
آی‍ن‍ه‌ه‍ای‌ ن‍اگ‍ه‍ان‌ سروده‌ی قیصر امین‌پور گ‍زی‍ده‌‌ی ش‍ع‍ره‍ای‌ سال‌های 64 تا 71 اوست که اوایل دهه‌ی هفتاد از سوی نشر افق منتشر شد و تا سال 88 به چاپ شانزدهم رسید. قیمت این کتاب هم 2800 تومان است.
قایق‌سواری در تهران سروده‌ی محمدعلی سپانلو نیز اولین‌بار در سال 88 از سوی نشر افق منتشر شد و چاپ دوم آن را می‌توانید با قیمت 3000 تومان تهیه کنید.

شعرخوانی در شهریور - 15

تو ساعتی تو چراغی تو بستری تو سکوتی
چگونه می‌توانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوه‌هایت
تو واژه‌ای تو کلامی تو بوسه‌ای تو سلامی
چگونه می‌توانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامه‌هایت
تو یادگاری تو وسوسه‌ای تو گفت‌و‌گوی درونی
چگونه می‌توانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظه‌ات
بهانه‌ها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده‌ای
به سرنوشت رضایت دادم

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 14

شاید تو را دوباره بیابد
در طرحی از بخار دهانت
در سردی زمستان
یا عطری از کنار بناگوشت
در آخر بهار
یا از دهان بطری
غافلگیر
ظاهر شود
هنگام جرعه‌ای که بریزی به جام
در بین پک‌ زدن به سیگاری
آهسته پشت صندلی‌ات
مثل نسیم سر بکشد
و زمزمه کند: سلام، گل من

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 13

بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید می‌شوم
نگهبانی دست مرا می‌گیرد
و به سمت بهشت می‌برد
به غرفه‌های ستاره و گل
قدم می‌نهم
جام‌های بهشتی
یکبارمصرف است
سیگاری روشن می‌کنم
و خاکسترش را در ملکوت می‌تکانم
سکوت می‌شکند
مومنان از زیارت هم جا می‌خورند
جام پنجره‌ها
لبریز از سوال
روی دست کنجکاوی‌ها چرکین می‌شود
فرشته من ساعت می‌زند
و نگهبان بدون اطلاع قبلی
از پیروزی شیعیان جنوب لبنان
حراست می‌کند
ایندرال، آدرنالین، منشاوی، آرنولد...
خسته‌ام از بازیگوشی
میان خیابان
و عبور از خط‌کشی‌های منطقه‌دار
هستی
حس می‌کنم حوصله‌ی مرا ندارد
در کنار ستاره و گل
سرم به چارچوب‌های خیالی می‌خورد
بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید می‌شوم
و در حاشیه میدان شهدا
فرشته‌ی جوانی در دل آه می‌کشد
و آرزوهای گرسنه مرا بدرقه می‌کند...

حسن حسینی
به نقل از کتاب گنجشک و جبرئیل. نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 11

صدایم را در ضبط صوت حبس کن
این آواز خراباتی
برای غروب تنهایی است
هنگام سرما و بادی
که چتر کافه‌های زیر پایت را می‌لرزاند
بامدادهای خاکستری
که پشت پنجره‌ات ژاله یخ می‌بندد
بشنو، بشنو، بشنو
تو را خوانده است
برای تو که نام تو ، اندام تو، پیغام تو عشق است
آن وقت می‌توانی
مثل سال‌هایی که همدیگر را نمی‌شناختید
از پله‌ها فرود آیی
قهوه‌ای بنوشی
و کلمات ترانه را
با بخار شیرین دهانت
در هوا پرواز دهی

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 10

تهران شكوفه باران است
ای مهربان كه ساكن در غربتی
آن گل كه در دلت به امانت ماند
وقت است بشكفد
پیغام ارتباط میان دو شهر
پیغام شادباش تو با عشق دوردست

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 8

کرانه‌ای
به ترانه‌ای
غروب گرداب را
در خواهد نوردید
و آستین منطقی ساحل
به لبخندی فاتح
برهان قاطع کوسه‌ها را
باطل خواهد کرد
اندیشه عمیق رهایی
اندیشه نجات
چون قایقی شکسته و موهوم
در ذهن می‌گذشت

حسن حسینی
به نقل از کتاب گنجشک و جبرئیل. نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 7

آینده‌ی آسمان تاریک بود
و تکلیف ابرها را
کبریت هیچ صاعقه
روشن نمی‌کرد


حسن حسینی
به نقل از کتاب گنجشک و جبرئیل. نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 6

حرف‌های ما هنوز ناتمام
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی ...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود!

قیصر امین‌پور
به نقل از کتاب آینه‌های ناگهان، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 5

وقتی تو نیستی
نه هست‌های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می‌خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می‌کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه‌های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می‌داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستی
نه هست‌های ما
چونانکه بایدند
نه بایدها ...
هر روز بی تو
روز مباداست


قیصر امین‌پور
به نقل از کتاب آینه‌های ناگهان، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 4

این روزها که می‌گذرد، هر روز
احساس می‌کنم که کسی در باد
فریاد می‌زند
احساس می‌کنم که مرا
از عمق جاده‌های مه‌آلود
یک آشنای دور صدا می‌زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نور
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است

قیصر امین‌پور
به نقل از کتاب آینه‌های ناگهان، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 3

تنها فضانوردان و باران
از آسمان
به خاک
باز نمی‌گردند
انسان، همیشه، در سفر بازگشتنی‌ست

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 2

این عینک سیاهت را بردار دلبرم
این‌جا کسی تو را نمی‌شناسد
هر شب شب تولد توست
و چشم روشنی هیجان است
در چشم‌های ما
از ژرفنای آینه‌ی روبه‌رو
خورشید کوچکی را انتخاب کن
و حلقه کن به انگشتت
یا نیمتاج روی موی سیاهت
فرقی نمی‌کند، در هر حال
این‌جا تو را با نام مستعار شناسایی کردند
نامی شبیه معشوق
لطفاً
آهوی خسته را که به این کافه سرکشید
و پوزه روی ساق تو می‌ساید
با پنجه‌ی لطیف نوازش کن


محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق

شعرخوانی در شهریور - 1

تو آن مسافر موعودی
که پیش‌گویی روح کتاب‌ها بودی
 و تا کناره‌ی این کوچه باغ
 به ذوق خویش
 فراز آمدی
 چه‌قدر نزدیکی
 به ما، که پشت جدول شمشاد
 کنار آب‌نما صف کشیده‌ایم
و در نمای جمعی، مشتاق دیدنت هستیم 

محمّدعلی سپانلو
به نقل از کتاب قایق‌سواری در تهران، نشر افق