به همین سادگی بگو…
نگاهی به روایتهای داستانی مجموعه داستان آسمان خیس
بهراستی ساده روایت کردن یک ماجرا کارسختیست. درست شنیدنید ماجرا!… یکی از اولین شاخصههای مجموعه داستان “آسمان خیس” ماجراهاییست که خالی از هر نوع پیچیدگی داستانی با اتکا به راویت ساخته میشوند، و سرراست توی ذهن مخاطب تاثیرشان را میگذارند. و اگر هم پیچیدگی وجود داشته باشد، در لایههای زیرین و در بستری چون تارهای عنکبوت تنیده، و تمام آن پیچیدگی، امری نهفته است. لازم به کشف نیست، تنها نهفته است. باید آنجا باشد. کشف زندگیایست. روایتها با حال و هوای راوی هر قصه میخواند و آبشخورش هم از دورنیات شخصیتهاست، که وادارشان میکند به عملگرایی و جریان داشتن در زندگی واقعی، آنها مثل خیلی از قصه هایی که می خوانیم شبحوار زیست نمیکنند. حضور دارند و گاهی درگیر روزمرگیهایی، چون ما هستند. پریشانگوی آنها حتی از نوع شاعرانه “جان” یکی از شخصیتهای داستانی مجموعه در “حیاط پشتی در آیینه” یا سرکشی آرام “یوهانا ” کاراکتر داستان “نامه” باور پذیر و از زندگی برخاسته اند، تنها ماجراست که در عین سادگی، گاهی عمیق و ژرف می شود، و گرنه قرار نیست ما با ذهنی منظم، با پریشانی غیرقابل باوری روبهرو شویم، که اگر اینگونه بود و راویان ما چون “بنجی” خشم و هیاهو ” فاکنر” قرارشان بر این بود که فروپاشی یک خاندان را از یک جریان پیچیده ذهنی روایت کنند، خب به قطع باید از همان روایت و پیچیدگی بهره میبردند، و الا تمام تلاشها بی اثر می ماند. این یکی از محاسن روایتهای داستانی این مجموعه است. البته که در مسیر ترجمه یک اثر، از زبان مبدا به زبان مقصد، گاه بلایایی جبران ناپذیر حادث می شود. ولی با توجه به مصاحبه ها و گفته های مترجم اثر، که با نسل داستان نویسان حاضر آلمان و این مجموعه بالاخص آشنایی نزدیک دارد، با ظرافتی توام با سادگی روایت داستانی خود را پیش می برند. زبان یک دست و روراست این مجموعه تاثیر ماجراها و آن نثر داستانی را دوچندان میکند. طوری که شما به سادگی با یک مرگ مواجه میشوید و با تمام اندوه او را میپذیرید و همراه میشوید، و البته فراموش نمیکنید. در اکثر داستانها، آغاز هر ماجرا، وسط هر ماجراست، و افعال گذشته، بدون قضاوت، برای شما شروع به روایت داستانی میکنند، و انگار خودشان هم باور ندارند داستان قرار است نقطه پایانی هم داشته باشد. مواجه و شروع اغلب داستانها مستقیم و پرکشش است و بدون پیشدرآمدی، مخاطب را به جایی نامعلوم پرتاب میکنند و سطر به سطر جلو میبرند. چیدمان داستانها کنار هم و بهروز بودن آنها از شاخصههای دیگر این مجموعه است. داستانها با دنیای نادیدهها و ناشنیدهها سر و کار ندارد. همانطور که در بالا اشاره شد، انگار امروز هستند، حتی اگر با افعال گذشته روایت شوند. تکنولوژی، ارتباطات و تبلیغات زندگی شهری داستانها را عینی و واقعگرایانهتر نشان می دهد. و البته کمکی مضاعف میکنند به باور پذیری آنها و شناخت ما از المانهای جامعهی مدرن که در بستر زندگی شخصیتها فراهم شده. رنگ و روح زندگی را در طبقههای مختلف اجتماعی آنها نشان میدهد، و در نهایت به راحتی مخاطب را در مواجهه با یک داستان خوب، شگفت زده میکنند: *”آسمانی خیس، به دام تورها افتاد. حالا ماهیها، همه آبی رنگند!”
*نقل از کتاب: ص پنجاه و هفت مجموعه داستان آسمان خیس/ نشر افق/ داستان های آلمانی/ ترجمه محمود حسینیزاد
+ نوشته شده در شنبه هفدهم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 12:37 توسط کتاب افق
|