سالها بعد خانم جان این کار را میکرد و آقایی دیگر در عکسها نمیخندید.
آقایی هزار و نهصد و شصت و یک در پاریس خیاط زنانه بود , البته درست ترش شاگرد خیاط است اما اصرار عجیبی داشت که هیچ وقت شاگردی نکرده و به خاطر استعداد ذاتی اش , بعد امتحان مختصری فرستاده اندش بخش اندازه گیری و واقعن چی بهتر از اندازه کردن دورِ کارور بزرگ دختر های پاریسی در سال های طلایی دهه ی شصت. این را از خنده های پهن آقایی در عکس های سال های فرانسه بودنش می شود فهمید. سه سال بعد آقایی با دیپلم خیاطی برگشت رشت و بالای عکاسی متروپل سبزه میدان , خیاطی ترمه را باز کرد و تا سال ها تنها خیاط اسم و رسم دار زن های اعیان رشت بود. آن موقع هم هنوز در عکس ها میخندید. چی بهتر از اندازه کردن دور کارور بزرگ زن های اعیان رشتی در سال های طلایی دهه ی چهل.
+ داستان پنجم( من ژانت نیستم)/ من ژانت نیستم / محمد طلوعی/ نشر افق
به انتخاب نویسندهی وبلاگ تلنگر
+ نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 17:1 توسط کتاب افق
|