پیشنهاد «شهلا شهابیان» برای خواندنِ رُمان «اگنس»
انگار اگنس به خودش گفته باشد: اینطوری برای همیشه در داستان این مَرد میمانم، زنده و غیرقابل طرد شدن! و بعد مصمم راه افتاده و رفته باشد به جایی که مرد در داستانش نوشته، انگار به خودِ داستانِ مرد، داستانی که او در آن میمیرد؛ و بعد بمیرد برای این که زنده بماند! و اینطوری میشود که «به» اگنس، لقب تکان دهندهترین رمان عاشقانه سالهای اخیر و یکی از بهترین آثار ادبی آلمان را دادهاند.
رمان اگنس نوشتهٔ پیتر اشتام با ترجمهٔ خوب محمود حسینی زاد اینطور شروع میشود: «اگنس مرده است، داستانی او را کشت. از اگنس جز این داستان چیزی برایم نمانده...» و با این تصویر سرشار از تعلیق به پایان میرسد: «... اگنس بازنگشت. تمام شب و روز بعد را منتظرش ماندم... یک بار تلفن زنگ زد. گوشی را برنداشتم و قبل از آن که دستگاه پیامگیر صدا را ضبط کند، زنگ تلفن قطع شد...».
محمود حسینی زاد در مورد اگنس گفته: «تکنیک این رمان، فوقالعاده نو است. زبان کتاب، بسیار ساده و زیباست. مسئله بعدی ابهامی است که در این اثر وجود دارد. من که مترجم این کتاب هستم هنوز نمیدانم آیا اگنس خودش را میکشد یا فرار میکند، چون اگر دقت کنید اول کتاب، او دم پنجره ایستاده و آخرش هم پنجره باز است و نویسنده در اثرش، مدام به شیشه و پنجره اشاره میکند و اینطور القا میشود که اگنس خودش را از شیشه به پایین پرت کرده است. مسئله سوم ایده این رمان است. اینکه زنی مقابل نویسندهای مینشیند و میگوید رمانی درباره من بنویس سوژه و ایده نویی برای یک رمان است...».
اگنس/ پیتر اشتام/ محمود حسینی زاد/ نشر افق.
پ.ن: و چقدر حیف خواهد شد اگر از طرح زیبای روی جلد حرف نزنیم: کار کیانوش غریب پور.
منبع: حرفه؛ راوی
رمان اگنس نوشتهٔ پیتر اشتام با ترجمهٔ خوب محمود حسینی زاد اینطور شروع میشود: «اگنس مرده است، داستانی او را کشت. از اگنس جز این داستان چیزی برایم نمانده...» و با این تصویر سرشار از تعلیق به پایان میرسد: «... اگنس بازنگشت. تمام شب و روز بعد را منتظرش ماندم... یک بار تلفن زنگ زد. گوشی را برنداشتم و قبل از آن که دستگاه پیامگیر صدا را ضبط کند، زنگ تلفن قطع شد...».
محمود حسینی زاد در مورد اگنس گفته: «تکنیک این رمان، فوقالعاده نو است. زبان کتاب، بسیار ساده و زیباست. مسئله بعدی ابهامی است که در این اثر وجود دارد. من که مترجم این کتاب هستم هنوز نمیدانم آیا اگنس خودش را میکشد یا فرار میکند، چون اگر دقت کنید اول کتاب، او دم پنجره ایستاده و آخرش هم پنجره باز است و نویسنده در اثرش، مدام به شیشه و پنجره اشاره میکند و اینطور القا میشود که اگنس خودش را از شیشه به پایین پرت کرده است. مسئله سوم ایده این رمان است. اینکه زنی مقابل نویسندهای مینشیند و میگوید رمانی درباره من بنویس سوژه و ایده نویی برای یک رمان است...».

پ.ن: و چقدر حیف خواهد شد اگر از طرح زیبای روی جلد حرف نزنیم: کار کیانوش غریب پور.
منبع: حرفه؛ راوی
+ نوشته شده در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 16:3 توسط کتاب افق
|
نشانی: تهران، خیابان انقلاب، کنار سینما سپیده، سر کوچه اسکو