علی مسعودی‌نیا

دانیل كلمان متولد 13 ژانویه 1975 نویسنده‌یی است دو رگه و اتریشی/آلمانی. كتاب او با عنوان Die Vermessung der Welt (كه در سال 2006 با عنوان Measuring the World توسط كارول براون جینوی به انگلیسی ترجمه شد) پس از انتشار رمان «عطر» نوشته «پاتریك زوسكیند» در سال 1985، یكی از پرفروش‌ترین رمان‌‌های آلمانی زبان دنیا بوده است. این كتاب كه تا حد زیادی تحت تاثیر مكتب رئالیسم جادویی نوشته شده جایزه «هیمیتو ون دوردر» را نیز نصیب نویسنده‌اش كرده است. كلمان متولد شهر مونیخ و فرزند «میشل كلمان» یك كارگردان تلویزیون است. او در سن شش سالگی همراه پدرش راهی زادگاه او یعنی «وین» شد. در دانشگاه در رشته‌های فلسفه و ادبیات تحصیل كرد و مشغول تهیه تز دكترای خود درباره تعالی در آثار «امانویل كانت» شد كه آن را به پایان نرساند چون در مقام یك نویسنده به موفقیت‌هایی رسید و كارش نیمه‌تمام ماند. كلمان در سال 1997 نخستین رمانش «تصویر بیرهولمز» را نوشت، آن هم در زمانی كه هنوز یك دانشجو بود. او در عین حال چندین ریویو و مقاله هم در دوران دانشجویی نوشت كه در نشریاتی چون: Süddeutsche Zeitung، Frankfurter Rundschau، Frankfurter Allgemeine Zeitung و Literaturen منتشر شدند. در سال 2001 كلمان به عنوان استاد ‌میهمان به دانشگاه ماینس رفت. او آثار دیگری نیز دارد از جمله «زیر آفتاب» (1998)، «زمانی برای نقاشی» (1999)، «من و كامینسكی» (2003)، «كارلوس مونتوفار كیست؟» (2005) و «شهرت: رمانی در نه بخش» (2009) . چندی پیش كتاب «اندازه‌گیری دنیا» از این نویسنده توسط «ناتالی چوبینه» به فارسی برگردانده شد و نشر افق آن را با رعایت كپی‌رایت اثر روانه بازار كرد. آنچه در پی می‌آید گفت‌وگوی روزنامه اعتماد است با این نویسنده مطرح آلمانی‌زبان درباره همین رمان.



آقای كلمان! به نظر نوشتن این رمان ریسك بزرگی بود، این‌طور نیست؟ منظورم این است كه اگر به من می‌گفتید: «می‌خواهم رمانی بنویسم درباره دو تا دانشمند قدیمی»، من احتمالا پاسخ می‌دادم: «بهتر است بی‌خیال این كار شوی! رهایش كن! خیلی كسل‌كننده خواهد شد!» آیا خودتان نگران ایده اصلی این رمان نبودید؟ آیا انتظار داشتید كه كتاب به چنین موفقیتی دست بیابد؟

حق با شماست. كار كردن روی این ایده دیوانگی بود. من انتظارش را نداشتم كه به چنین موفقیتی برسم. البته به پتانسیل رمان به عنوان یك كار هنری ایمان داشتم، اما ابدا انتظار نداشتم كه نسخه‌های بسیاری از آن به فروش برسد.

وقتی با چنین محتوایی سر و كار دارید، احتمالا نیازمند پژوهش بسیاری هستید تا وجوه مختلف علمی و فكت‌های تاریخی مربوط به شخصیت‌هایتان را جفت و جور كنید. آیا شیوه خاصی برای گردآوری این اطلاعات برگزیدید؟ منظورم این است كه آیا مجبور شدید بروید ریاضی و جغرافیا بیاموزید؟

تنها تعداد بسیاری كتاب خواندم. باید قدری ریاضیات می‌آموختم تا بتوانم بفهمم كه دقیقا «گاوس» درباره چه چیزهایی صحبت می‌كرده، اما پیش از این هم همواره مجذوب این مباحث بوده‌ام، و چندان برایم دشوار نبود. من چندان نسبت به آنچه كه در كتاب مورد استفاده قرار دادم چیز بیشتری از این علوم نمی‌دانم. اگر در حیطه ریاضیات و جغرافیا پرسش‌هایی فراتر از مباحثی كه در كتاب به آنها اشاره شده از من بپرسید، از پس پاسخ‌شان بر‌نخواهم آمد. پس از من نپرسید، چون كمكی از دستم برنمی‌آید!

چه ‌شد كه تصمیم گرفتید داستان‌تان را با روایت موازی پیش ببرید؟ آیا رمان را به همان شكلی كه امروز در دست ما است نوشتید یا در بازنویسی‌ها این تكنیك را به كار بستید و روایت‌ها را تلفیق كردید؟

نه، من رمان را دقیقا به همین صورتی كه امروز در دست شماست و می‌توانید بخوانید نوشتم. من از همان ابتدای كار، همواره آگاه بودم كه از دو روایت موازی در این رمان استفاده خواهم كرد. نمی‌دانم چرا و چگونه ایده این رمان به ذهنم رسید، ولی این را می‌دانم كه هرگز به فرم دیگری توجه نداشتم.

ما دو شخصیت جدی در این رمان داریم كه معضلاتی جدی هم دارند. اما انگار داستان لحنی طناز دارد. چه‌چیزی باعث شد كه داستان را با این لحن طنزآمیز بنویسید؟

وقتی كه یادداشت‌های مربوط به سفرهای «هومبولت» را مطالعه كردم، بسیار تكان‌ خوردم از اینكه چه موقعیت‌های مضحكی برای او پیش آمده بدون اینكه عملا مضحك بودن‌شان درك شده‌باشد و بی‌توجه به این نكته كه خود او تا چه حد می‌تواند كاراكتری كمیك تلقی شود. برای مثال وقتی او از اقیانوس اطلس با یك كشتی اسپانیایی عبور می‌كند و می‌رود روی عرشه تا تكنیك هدایت‌گری كشتی‌ها را برای ناخدا تعمیر كند؛ آن هم نه به این خاطر كه فكر می‌كند كشتی غرق خواهد شد، بلكه تنها به این دلیل كه یك آلمانی است و نمی‌تواند هیچ‌گونه بی‌مبالاتی و خطایی را تحمل كند. با خودم فكر كردم: چقدر با‌نمك! تصور كن كه یك ملوان با‌تجربه و پیر اسپانیایی هستی و ناگهان توی كشتی‌ات این مرد را می‌بینی با یونیفرم پروسی‌ها كه به تو می‌گوید باید كارت را چطور انجام بدهی، آن هم به خاطر یك سری مسائل اساسی عجیب و غریب. این شد كه با خود گفتم: این شخصیت ظرفیت آن را دارد كه اثر را به یك رمان كمدی تبدیل كند. آنها هر دو آدم‌هایی جدی بودند و من هرگز آرمان‌گرایی آنها را برای درك درست دنیا و دانش‌ورزی دستمایه شوخی قرار ندادم، اما در عین حال شوخی‌هایی نوشتم درباره دو آدم غریب و نیز درباره آنچه از آنها شخصیت‌هایی كاملا آلمانی می‌ساخت.

من چنین به نظرم رسید كه شما می‌خواهید یك دیدگاه انتقادی نسبت به پوزیتیویسم را در این رمان عرضه كنید. منظورم این است كه شما شیوه‌های تفكر ناتورالیستی را به چالش می‌كشید. آیا این ایده فلسفی هم در پس داستان این كتاب وجود داشت؟

من احترام بسیار زیادی قایل هستم برای دانش و افرادی كه حقیقتا تشنه شناختن دنیا هستند. دانش عطایای مطلوب بسیاری برای بشر به ارمغان آورده و تنها محض یادآوری اشاره می‌كنم به همان ایام قدیمی كه زندگی كردن در آن قدری شاعرانه‌تر جلوه می‌كرد، در رمان من صحنه‌یی هست كه گاوس مجبور است نزد یك سلمانی برود تا دندان پوسیده‌اش را بكشد. اما در عین حال شكی نیست كه به واسطه استفاده از روش‌های علمی، دنیا، زیبایی‌‌ها و اسرار بسیاری را از دست داده است. من یك جور‌هایی در این مورد مشكوك هستم و سعی كردم تا این شك و تردید را تبدیل كنم به بخشی از رمانم. اما به این هم اعتقاد دارم كه: هر گاه كه بیمار می‌شویم- مثلا وقتی كه به یك دندانپزشك نیاز داریم- مایه خوشبختی است كه در چنین عصری زندگی می‌كنیم، نه در 200 سال پیش از این.

چنین اثری قطعا تلفیق خواهد بود از حقیقت و خیال. كدام بخش‌های داستان واقعا رخ داده‌اند و كدام بخش‌ها زاییده تخیل هستند؟

گفتنش كار دشواری است. حقایق اساسی داستان همه واقعی هستند، عملا مقدار زیادی از آنها حقیقت دارند، اما من هم مقداری در آنها دست برده‌ام و ابداع‌هایی دارم. باید این كتاب را به مثابه یك رمان بخوانید، نه یك زندگینامه.

كتاب شما برخلاف اروپا، در ایران چندان پرفروش نیست. فكر می‌كنید مشكل از كجاست؟ آیا دیدگاه‌های شما مورد پسند خوانندگان ما نیست؟ اگر از شما بخواهم كه به خوانندگان ایرانی یك نكته‌ به عنوان راهنمایی ارائه كنید برای درك بهتر این اثر، چه خواهید گفت؟

من هرگز در ایران نبوده‌ام و ایرانی‌های زیادی را هم نمی‌شناسم، پس شاید قدری حمل بر خود‌شیفتگی شود اگر بخواهم چیزی را به خوانندگان ایرانی پیشنهاد كنم. این كتاب در آلمان كتابی خنده‌دار و سرگرم‌كننده به شمار می‌رود. آیا ترجمه فارسی آن هم خنده‌دار از كار درآمده؟ اگر چنین نیست، پس خصیصه مهمی از كتاب حذف شده است. اما اگر هست، تنها پیشنهادی كه این كتاب نیازمند آن است همین خواهد بود: اگر در دستش بگیرید و خواندنش را شروع كنید عملا تا انتهای قصه پیش خواهید رفت.

آیا مترجم ایرانی اثر با شما تماسی داشت تا برخی مشكلات احتمالی‌اش را حین ترجمه مطرح كند و راهنمایی بخواهد؟

تا جایی كه یادم هست، نه.

اگر از من بپرسند كه كدام بخش‌های كتاب برایت جذاب‌تر بود، احتمالا اشاره خواهم كرد به بخش ابتدایی رمان كه صرف معرفی شخصیت «گاوس» می‌شود و بخشی كه دو دانشمند برای نخستین‌بار با هم دیدار می‌كنند. اما بخش موردعلاقه شما در این رمان كدام است؟ نوشتن كدام قسمت آن برایتان دشوارتر و وقت‌گیرتر بود؟

معمولا نوشتن یك‌چهارم پایانی هر رمان خیلی راحت‌تر است، چون تمام تصمیم‌های مهم داستان پیش از آن اتخاذ شده‌اند. درباره این رمان نیز همین‌گونه بود. قسمت پایانی كار هم برایم آسان بود و هم از نوشتنش لذت زیادی بردم.

جایی خواندم كه شما تحت تاثیر رئالیسم جادویی هستید. این تاثیر‌پذیری چندان در روایت و شخصیت‌های رمان «اندازه‌گیری دنیا» مشخص نیست. تاثیر‌پذیری شما از آن سبك به چه گونه‌یی است؟ آیا می‌توانیم خصایصی از این شیوه‌ نگارش را در رمان شما بیابیم؟

چند اتفاق هست كه در حوزه رئالیسم جادویی قرار می‌گیرد. هومبولت بر فراز «اورینوكو» یك بشقاب پرنده می‌بیند، او حین عبور از اقیانوس یك هیولای دریایی را هم مشاهده می‌كند. گاوس در احاطه ارواح است؛ او با مادر متوفایش در یك غار روبه‌رو می‌شود و در زمانی كه در برلین شاهد یك جلسه است، از او پیغامی دریافت می‌كند. همچنین در انتهای كتاب گاوس و هوبولت با هم مكالمه‌هایی مشابه تله‌پاتی برقرار می‌كنند، كه خودشان متوجه وقوع آنها نیستند، اما خواننده آنها را در‌می‌یابد. چیزهای كوچك بسیاری مثل این رخداد وجود دارد، منتها رمان چندان به آنها توجه نشان نمی‌دهد و طوری به نظر می‌رسد كه وقوع تمام اینها بسیار عادی است. اما آنها دقیقا مطابق شیوه روایت در رئالیسم جادویی پایه‌ریزی شده‌اند.

منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد